کد مطلب:106463 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:147

خطبه 078-پاسخ اخترشناس











[صفحه 464]

از خطبه های آن حضرت (ع) است این گفتار را امام (ع) به هنگام حركت به سوی خوارج در پاسخ فردی از اصحاب كه معتقد بود از علم نجوم دریافته است كه زمان برای حركت مناسب نیست و پیروزی نصیب نمی شود ایراد فرموده است حاق به: بر آن احاطه كرد. یولیه كذا: شیئی مورد تقاضایش را بدو ببحشد، و او را سزاوار بخشش داند. امام (ع) خطاب به آن مرد چنین فرمود: آیا پندار تو این است كه مردم را به ساعت سعدی هدایت می كنی، كه هر كس در آن سفر كند بدیها از او دور شود و می ترسانی از ساعتی كه هرگاه در آن به مسافرت رود. ضرر ببیند؟! هر كس كه تو را در این ادعا تصدیق كند قرآن را تكذیب كرده است. (قرآن نسبت علم غیب را به خدا داده می فرماید: در آسمانها و زمین هیچ كس جز خدا علم غیب نمی داند) و در دستیابی به مقصود و دفع مكروه و ناپسند برای خود نیازی به كمك و یاری خداوند نمی بیند. تو انتظار داری، كسی كه به فرمانت عمل كند. به عوض پروردگارش تو را سپاس گوید؟! زیرا به گمانت تو او را به ساعتی راهنمایی كرده ای كه در آن به نفعی رسیده و از ضرری ایمن شده است. پس از این بیانات رو به مردم كرده فرمود: ای مردم از علم ستاره شناسی و آموختن نجوم پرهیز

كنید، مگر به اندازه ای كه شما را در صحرا و دریا هدایت و راهنمایی كند زیرا آموختن نجوم سرانجام شما را به كهانت و غیب گویی می كشاند. منجم مانند كاهن و كاهن همچون ساحر و جادوگر و جادوگر به منزله كافر و جایگاه كافر آتش دوزخ است. با یاد و نام خدا به سوی سفر حركت كنید. كه پیروزی با ماست روایت شده است كه اشاره كننده به این موضوع، شخصی بنام عفیف و برادر اشعث بن فیس بود كه بدان هنگام، علم نجوم می آموخته است. آنچه از راز حكمت نبوی در نهی از آموختن علم نجوم تاكنون روشن شده است دو امر است بشرح زیر: 1- آموزنده علم نجوم بدان شدیدا سرگرم می شود و بسیاری از شنوندگان به دستورات و پیشگوییهای منجم اعتماد پیدا می كنند و از آنچه به گردش سیارات نسبت داده می شود ترسان شده و یا بدان دل می بندند. در این رابطه از توجه به خدا بازمانده نظرشان را گردش ستارگان به خود جلب می كند. در انجام كارهای مهم كه باید به خدا رجوع كنند. دچار غفلت می شوند، و این امر با مقصود شارع مقدس اسلام منافات دارد چه منظور صاحب شریعت جز توجه مدام خلق به سوی خدا و به یادداشتن معبود برای روا كردن نیازشان چیز دیگری 2- احكام نجوم، خبر دادن از اموری است كه در آینده

تحقق می یابد و این شبیه آگاهی داشتن از امور غیبی است و از طرفی بیشتر مردم مانند عوام، زنها، و بچه ها فرقی میان علم غیب و خبر دادن از غیب نمی گذارند. بنابراین آموختن این احكام و مطابق آنها دستور دادن موجب گمراهی بیشتر مردم، و سستی اعتقادشان درباره معجزات می شود، چون احكام نجومی نوعی خبر دادن از كاینات جهان می باشد. بعلاوه همه اینها سبب می شود، تا مردم درباره عظمت خداوند بی اعتقاد شوند و درباره آیات كریمه قرآن كه ذیلا نقل می كنیم تردید كنند. خداوند تعالی درباره علم غیب می فرماید: قل لایعلم من فی السموات و الارض الغیب الا الله و عنده مفاتح الغیب لایعلمها الا هو و باز می فرماید: ان الله عنده علم الساعه و ینزل الغیث و یعلم ما فی الارحام و ما تدری نفس ماذا تكسب غدا و ما تدری نفس بای ارض تموت. وقتی كه منجم چنین تصور كند كه حوادث آینده را می تواند كشف كند، پس ادعا كرده است كه پیشامدها را می داند، و قادر است كه بداند در چه محلی از دنیا روی می دهند! و این عین تكذیب قرآن است. این دو وجه كه توضیح داده شد، دلیل حرام بودن كهانت، سحر و جادو، فال و امثال آنها از لحاظ عقلی است. مطابق دلیل عقلی در تكذیب احكام سحر و جادو كهانت

و علم نجوم از دیدگاه شریعت نیز نقل شده است و صاحب نظراتی كه در این باره بحث كرده اند دو گروهند. 1- متكلمان 2- حكما و فلاسفه. متكلمان نیز بدو دسته و به ترتیب زیر تقسیم می شوند: الف - معتزله: استدلال معتزله در تكذیب منجمین به یكی از دو امر است. 1- شریعت منجم را تكذیب كرده است. و به اعتقاد معتزله هر حكم شرعی در بردارنده جهتی عقلی است، هر چند برای ما آن جنبه عقلانی واضح و آشكار نباشد. بنابراین چون شریعت منجم را تكذیب كرده است عقلا باید دارای ضرر و خطری باشد. 2- احكامی كه منجم بیان می كند. چون در رابطه با اسباب و ابزاری است كه به وسیله آنها خبر می دهد و در آن اسباب كون و فساد راه می یابد و به دلیل این كه صحت و درستی آنها مورد مناقشه و اختلاف است قابل پیروی و اعتماد نمی باشد. ب- اشاعره: هر چند اینان معتقدند كه موثری در وجود جز خداوند نمی باشد، و پندار بعضی از آنها این است كه با این طرز تفكر از نسبت دادن تاثیرات جوی به ستارگان رهایی یافته و اشكالی بر آنها وارد نیست. اما طبق عقیده اشاعره اشكالی ندارد كه خداوند متعال نزدیك شدن ستاره ای به ستاره دیگری یا حركت آن را نشانه وقوع حادثه ای قرار دهد. با در نظر گرفتن این ا

عتقاد كه ستارگان می توانند علامت حوادث باشند بطلان قواعد نجومی ثابت نمی شود. مگر این كه بگوییم، اسباب و ابزار منجم كامل نیست و احاطه كامل بر شناخت ستارگان ندارد. بنابراین احكامی كه صادر می كند مورد مناقشه است. 2- حكما: در اصول عقلی حكما ثابت شده است، كه هر چه در این جهان فساد پذیر باشد، ناگزیر دارای چهار علت و سبب است علت فاعلی - مادی، صوری و غایی علت فاعلی نزدیك به تحقق پدیده ها حركات آسمانی است و از آن جلوتر نیروی محرك آسمانها قرار دارد و بدین سان تابه وجود خداوندی كه، به هر چیزی استحقاق وجودی اش را می بخشد، منتهی شود. علت مادی آن چیزی است، كه صورتها را می پذیرد. هر صورت پذیری به صورت پذیر ماقبل خود تكیه دارد تا به قابل اول كه ماده عناصر مشتركه است منتهی شود. علت صوری شكلی است كه علت مادی آن را می پذیرد. علت غایی چیزی است كه فعل برای آن، انجام می گیرد. در توضیح علت فاعلی، كه ما در این جا آن را حركات آسمانی نامیدیم، لازم است شرحی بیاوریم. بعضی از موجودات این جهان در تحقق وجودی خود، نیازمند گردش یك مرتبه فلك هستند. و بعضی دیگر نیازمند گردشهای مكرر و پیوسته فلك می باشند. حكما برای هر یك از اجزای اثر پذیر این

جهان در اثر پذیری، شرایط و استعدادهایی را لازم می دانند كه هر استعداد در شكل مخصوص پدیده تحقق می یابد، و به همین ترتیب هر صورت قبلی، نوعی استعداد برای رسیدن به صورت بعدی پدیده خواهد بود و باز هر صورتی در تحقق خود نیازمند حركات متصله فلك می باشد. بروز هر استعدادی، زمان معین، حركت مشخص، و پیوستگی خاصی را می طلبد، كه درك بشری از تشخیص همه آنها عاجز است. با روشن شدن نظر حكما می گوییم: احكامی كه علم نجوم صادر می كند، جزئی و یا كلی هستند. حكم جزئی، مثل این كه بگوید فلان شخص در آینده چنین و چنان خواهد شد. روشن است كه شناخت چنین حكمی برای انسان میسر نیست، زیرا اطلاع یافتن بر حكمی ممكن است به دلیل آگاهی یافتن بر علت فاعلی آن باشد، چنان كه مثلا فهمیده شود، گردش معین فلان ستاره، یا پیوستگی آن به فلان ستاره، موجب پادشاهی شخصی بر كشوری شده است و هیچ علت فاعلی دیگر جز همان گردش معین و پیوستگی خاص نداشته است! چنین ادعا و استدلالی باطل است چه ممكن است كه علت فاعلی ناشناخته دیگری داشته باشد. بلی نهایت سخنی كه در این مورد می توان گفت، این است. كه گردش معین همین ستاره و یا پیوستگی خاص آن، در فلان زمان حادثه مشابهی را كه پادشاه

ی شخص دیگری بوده، تحقق بخشیده است. این سخن را می توان گفت و قیاس گرفت ولی این ادعا را عقل نمی تواند بپذیرد چون بعید نیست كه خصوصیت دیگری در آن مورد مشابه وجود داشته است، كه حال نیست، چون وقایع بطور كامل تكرار نمی شوند. بنابراین از حادثه معینی نمی توان بر واقعه مشابه آن، استدلال كرد به این دلیل كه واجب نیست تاثیرات گوناگون، اثرات مشابه داشته باشند. مضافا بر این كه عقل نظر قطعی می دهد كه از علتهای فاعلی جز پیوستگی ستارگان و نزدیكی آنان به یكدیگر آگاهی دیگری ندارد با وجودی كه پدیده های عالم وجود به گردش خاصی یا اتصال واحدی تكیه ندارند و بعضا معلول چندین گردش و اتصالند كه رویهم رفته سلسله علت فاعلی را تشكیل می دهند. نتیجه بحث این كه، حكم جزئی را منجم از طریق شناخت علت فاعلی نمی تواند به دست آورد. و نیز ممكن است منجم بخواهد از طریق شناخت علت مادی پدیده حكم چیزی رابفهمد. منجم از طریق علت مادی نیز نمی تواند وقوع حادثه ای را اطلاع بدهد، زیرا درك استعداد ماذه ای برای تحقق یافتن چیزی و فراهم بودن همه شرائط زمانی، مكانی، آسمانی و زمینی در محدوده شناخت ما، قطعیت صدور حكم را ایجاب نمی كند، زیرا بشر قادر نیست كه بر تمام ش

رایط و ویژگیهای آن احاطه كامل پیدا كند! از طریق علت صوری و غایی نیز منجم نمی تواند بر علت حكم وقوف یابد، زیرا نهایت چیزی كه از این طریق قابل درك است این است كه فلان ماده استعداد پذیرفتن فلان صورت، شكل و مقدار را دارد. یا فایده وجودی آن چیست و چه مقدار بدان توجه و عنایت شده است. بدیهی است كه احاطه بر تمام استعدادها و پذیرش كلیه صور برای انسان مقدور نیست. نتیجه آن كه منجم قادر به كشف حكم جزئی از مسیر علل چهارگانه نمی باشد. با توضیح فوق روشن شد كه منجم نمی تواند درك كند، ولی آیا حكم كلی را می تواند بفهمد؟ مثلا گفته شود كه هرگاه فلان حركت خاص در افلاك پدید آمده است فلان حادثه اتفاق افتاده است! و منجم از رویت جزئیات متشابه مكرر و آثار و نتایج آنها كه فراوان صورت گرفته است یك حكم كلی به دست آورد و تجربه وقوع آن را تایید كند و در چنین زمینه ای حكم كلی قابل تطبیق بر موارد جزئی را بیان دارد. در این صورت حكم كلی منجم به تجربه باز می گردد و این فرض قابل قبول است چون تجربه از تكرار امور متشابهی كه حس آنها را ضبط كند حاصل می شود. و عقل بر پایه این ادراكات حسی مبادرت به استنباط حكم كلی می كند. مثل این كه با تكرار صور احساس

ی فراوان بر سوزان بودن آتش، حكم می دهد كه آتش سوزنده است. سوزنده بودن آتش حكمی است كلی كه بر اثر تكرار فراوان و احساسات بی شمار بدان قطع حاصل شده است. اما كیفیت گردش افلاك و روابط ستارگان به امور محسوس یقین آور باز نمی گردد هر چند مشابهتها و نزدیك بودن بعضی با بعضی را تا حدی می توان فهمید ولی انسان نمی تواند بر تمام جزئیات آگاهی بیابد و تمام شباهتها و تفاوتها را دریابد. زیرا چنان كه می دانیم كار منجم این است كه زمان را به ماه، هفته، ساعت، و دقیقه و ثانیه تقسیم می كند. و حركت افلاك و ستارگان را در برابر زمان، نسبت سنجی می كند. و همه این امور تقریبی است و مبنائی حقیقی ندارند. نهایت چیزی كه در این مورد می توان گفت. این است كه اثرات جوی، در بلند مدت بهتر آشكار می شود و به اثبات می رسد. ولی به هر حال چون اسباب و علل در تحقق یك حادثه متفاوت است. نمی توان ادعای تجربه، و حصول علم كلی ثابت بی تغییر و دارای نتیجه دایمی به سبك واحد را داشت. بر فرض كه تفاوتی در بعضی حوادث تاكنون دیده نشده باشد، باز هم علم آور نیست، كه یقین داشته باشیم در آینده به شكل گذشته امور جریان خواهد یافت، چون تضمینی برای بقای آمادگی و دیگر علل جو

ی و زمینی، وجود ندارد در حالی كه علم تجربی بر محور بقای اسباب و تكرار آنها دور زده و تحقق می یابد. اما در حوادث آینده جهان، به دلیل عدم قدرت انسان بر درك همه اسباب و تكرار آنها علم تجربی حاصل نمی شود. بنابراین منجم حكم كلی را نمی تواند كشف كند، چون تجربه ای در كار نیست. قوله علیه السلام: اتزعم الی قوله الضر آیا گمان تو این است كه ساعت نیك را برای حركت می دانی؟... امام (ع) با بیان این جمله درجه ثبات و صحت این ادعا را می پرسند، كه براستی چقدر به گفته خود اعتماد دارد؟. چون در عرف، عادت بر این بوده است كه كاهنان با قاطعیت از آینده خبر می داده اند. این منجم نیز ادعای فهم خطر را داشته و حركت برای جهاد را در آن ساعت مناسب نمی دیده است! قوله علیه السلام: فمن صدقك بهذا الی قوله الضرر این سخن امام (ع) نهایت تنفرش را از پذیرش احكام منجمان و اعتقاد به گفته آنان می رساند. بدین توضیح كه هر كس ادعای آنان را قبول كند ملتزم چند امر بشرح زیر شده است: 1- كسی كه گفته منجمان را تصدیق كند، لازمه اش این است كه قرآن را تكذیب كند و چه تكذیب قرآن را قبلا توضیح داده ایم. 2- تصدیق كننده منجم از یاری خدا، در رسیدن به مقصود، و جلوگیری

از ضرر بی نیاز خواهد بود. یعنی در هر مشكلی كه فرا رویش قرار گیرد به جای این كه به درگاه خداوند در رفع آن مشكل تضرع كند، به منجم متوسل می شود و چاره كار را از او می خواهد. 3- كسی كه در امور خود به منجم رجوع كند، حمد و سپاس خویش را نثار منجم می كند، چه او را در كار خود مفید و موثر می داند. اعتقاد به این كه جز خداوند موثری در جهان نیست از میان می رود. پذیرفتن پیشگوییهای منجم و تصدیق كلام وی، مستلزم شدن به امور سه گانه فوق می باشد، كه امام (ع) به صورت برهانی مطابق شكل اول و به شرح زیر آورده اند خطاب به منجم. -پندار تو این است كه ساعت نفع و ضرر را تشخیص می دهی؟ صغری - هر كه پندارش این باشد، خود را به جای خدا سزاوار ستایش، تصدیق كننده اش می داند!! كبری - نتیجه این كه. منجم نفس خود را شایسته ستایش تصدیق كننده اش می داند. در این قیاس چون كبری، از امور خیالی است، گاهی شخص سخنور و خطیب از آن استفاده می كند تا مخاطب خود را از اموری كه مورد نهی است متنفر كند. امام (ع) نیز آن را برای تنفر خود، در زمینه نهی از پذیرفتن سخن منجم به كار برده اند. قوله علیه السلام: ایها الناس الی قوله بر او بحر این كلام امام (ع) به دلایلی كه

ذكر كردیم، ما را از آموختن دانش نجوم بر حذر می دارد. در عین حال موارد خاصی را مانند راهیابی در سفر صحرا، و دریا را استثنا می داند، زیرا یاد گرفتن نجوم و شناخت ستارگان در آن موارد مفید و سودمند است. توضیح كلام این كه: آنچه منجمان و خبر دهندگان، ادعای آگاهی از آن را دارند حوادث آینده است. كه درباره آن حكم قطعی صادر می كنند، و بطور قطع و مبتنی بر اصولی به بیان آن مبادرت می ورزند. با شرحی كه قبلا دادیم روشن شد كه این احكام، مورد وثوق و اعتماد نبوده، و نباید بر آن تكیه داشت. اما منافات ندارد كه به طور تقریبی زمان را به سال و ماه هفته و روز تقسیم كنیم و حركت فلك خورشید و ماه را بر این تقسیم علامت و نشانه بگیریم و حساب بعضی از امور را بر گردش آنها مترتب كنیم امور دینی خود، همچون نماز روزه، حج و... با آنها بسنجیم و یا حركت آنها را در امور دنیایی همچون معاملات، پرداخت دیون، فصلهای چهار گانه سال، و تهیه امور لازم در هر فصل را برای زندگی و معاش، معیار قرار دهیم. كشاورزی، مسافرت، تهیه پوشاك زمستانی یا تابستانی را مطابق زمان مناسب انجام داده و یا فراهم كنیم مضافا بر این حركت و اوضاع خاص ستارگان بطور تقریبی، مقصد و سمت حر

كت خود را، در صحرا و دریا شناسیم. دانستن این مقدار از علم نجوم نه تنها حرام نیست، بلكه آموختن آن مستحب است، چون دارای مفاسدی كه پیش از این بر شمردیم نیست، و فوایدی را نیز در بردارد. و لذا خداوند آفرینش ستارگان را بر خلق منت گذاشته می فرماید: و هو الذی جعل لكم النجوم لتهتدو ابها فی ظلمات البر و البحر. و در جای دیگر فرموده است: لتعلموا عدد السعین و الحساب. قوله علیه السلام: فانها الی آخره در این فراز از كلام خود علت دیگری را برای بر حذر داشتن از آموزش نجوم، و ایجاد تنفر بصورت قیاس موصول ذكر كرده اند، بدین مضمون كه: منجم در آتش است. شرح و تفصیل كلام امام (ع) در بیان این برهان این است كه از دو مقدمه اول نتیجه می گیریم كه منجم به منزله. ساحر است و این را صغری قرار می دهیم و با مقدمه دیگر كه: ساحر مثل كافر است نتیجه می گیریم كه: منجم همانند كافر است و از این نتیجه با مقدمه دیگر كه كافر در آتش است نتیجه می گیریم كه منجم در آتش است. چنین برهانی را در اصطلاح قیاس موصول الانتاج می نامند. معمولا قیاس موصول بر چند قیاس مساوات استوار است. بدین شرح كه: منجم مساوی ساحر و ساحر مساوی كافر و چون كافر در دوزخ است نتیجه می گیر

یم كه: منجم در آتش خواهد بود. بعضی كلام امام (ع) را به دلیل عدم شركت در حد وسط، مبتنی بر قیاس مساوات ندانسته و اسم جداگانه ای برای آن از قبیل موصول الانتاج و غیره در نظر گرفته اند به آن توضیح كه در شرح خطبه اول نهج البلاغه بیان شد. اما اگر سخن امام (ع) را بر قیاس صحیح حمل كنیم تقدیر سخن چنین خواهد بود. 1- منجم شبیه كاهنی كه شبیه ساحر است می باشد، شبیه كاهن شبیه ساحر شبیه خود ساحر می باشد. نتیجه آن كه منجم شبیه ساحر است (قیاس اول) 2- منجم شبیه ساحری كه شبیه كافر است می باشد شبیه ساحر شبیه كافر شبیه خود كافر است. بنابراین منجم شبیه كافر است (قیاس دوم). 3- منجم شبیه كافر است و كافر در آتش است پس منجم نیز در آتش است. (قیاس سوم) كلام امام (ع) به صورت قیاس موصول الانتاج بر قیاسات دیگر مترتب است و نتیجه آن جایز نبودن آموزش سحر و ایجاد نفرت و دوری از آن می باشد. حال می پردازیم به بیان معنای كاهن و ساحر و مشابهتهایی كه میان آنها وجود دارد. در مقدمه این بحث به مقام و منزلت نفسی كه از طریق تقوا و وارستگی بر امور عجیب این جهان آگاهی یابد و در آن تصرف كند اشاره كردیم. نفس اگر كامل و خیر باشد، جذب خداوند متعال شده راه ح

ق را می پیماید و به سوی او حركت می كند. چنین نفوسی انبیا، و اولیاء صاحبان كرامت و معجزه می باشند. و اگر ناقص و شرور باشند، از هدف حق و حقیقت بازگشته، طالب كمال و خیر نخواهند بود، بلكه به اخلاق پست و امور بی ارزشی روی می آورند، مانند كهانت و غیب گویی كاهنان و ساحران از این دسته اند. باید توجه داشت كه روی آوری به كهانت و شهرت یافتن در آن و به كارگیری قوای نفسانی، بیشتر در دوران انبیاء، یا پیش از ظهور آنها بوده است. دلیل این كه كهانت در این زمانها بیشتر آشكار شده آن است كه هرگاه فلك بخواهد با تغییرات خود، شكلی به خود گیرد كه هنگام وقوع آن، حادثه مهمی در عالم تحقق یابد، از ابتدای شروع این هیات، تا هنگام فراغت از آن، كاهنان با دقت در حركت فلك و شكل گیری ستارگان، حادثه بزرگی را در نظر می گرفته اند و حوادث جزئی را كه در ضمن این شكل گیری خاص ستارگان در زمین رخ می داده است، ثبت و ضبط می كرده اند و وقوع این حوادث را در زمین معلول آن نوع تشكل خاص ستارگان و قرب و بعدشان از یكدیگر می دانسته اند. بدین سان آگاهیهایی بر اوضاع جوی و ستارگان می یافته اند. با توجه به همین قرائن و علائم و مشابهتهایی كه در قرب و بعد ستارگان می دی

ده اند، از حوادث جزئی آینده، از روی حدس و گمان خبر می داده اند كه گاهی علی الاتفاق درست از آب در می آمده است، ولی چون بر تمام جزئیات امور جوی و تمامی اشكال ستارگان آگاه و مطلع نبوده اند و علل و عوامل فراوان دیگری وجود داشته كه آنها نمی دانسته اند، حكمی كه می داده اند، ناقص بوده است، ناقص بودن، حكم كاهنان به وسیله پیامبران آشكار می شده است، زیرا مقصود از تشكل خاص ستارگان برای انبیاء از طریق وحی روشن بوده است. ولی كاهنان چه قبل و چه بعد از نبوت رابطه ای با وحی نداشته و از درك علل و عوامل دخیل در حوادث بی خبر بوده اند. كاهنان كه دارای قوای نفسانی خاصی، در جهت درك بعضی از امور بوده اند، همین درك مختصر از امور، آنان را برای درك بیشتر تحریك می كرده است، تا دانش خود را تكمیل كنند و در نتیجه با حركات ارادی خود مقاصد خویش را اظهار می داشته اند و گاهی آنها را با امور حسی و نشانه هایی مانند. فال، پیشگویی و نظیر اینها بروز می داده اند، و گاهی بیان این عقاید و اخبار همراه گفتاری موزون و توام با حركات خاص، خشن، و دویدن تند و سریع صورت می گرفته چنان كه نقل كرده اند كاهن تركی بدین طریق پیشگویی می كرده است. بعلاوه شخصی برای

من (شارح) نقل كردكه خود شاهد كاهنی بوده است كه در زمان ما زندگی می كرد و حدود بیست سال پیش از دنیا رفت. كنیه اش ابوعمر بود در ساحل دریا زندگی می كرد و به او قلهات می گفتند هرگاه از او چیزی سوال می شد ابتدا سر خود را به حركت در می آورد، بر حسب سوالی كه مشكل یا ساده بود، حركات شدید و یا آسانی انجام می داد و سپس پاسخ سوال را بیان می كرد، نقل شده است كه وی در بعضی از اخبار غیبی كه می گفت از حركت سر كمك نمی گرفت. غرض از حركتی كه انجام می داد، دوری جستن از محسوسات، و تسلط یافتن بر نفس خویش برای انتقال یافتن به پاسخ بود، و از تلقین شیی مورد نظر بر نفس و گذراندن آن بر خاطر و انجام حركت مخصوص سر اراده می كرد كه جواب سوال بر زبانش گذاشته شود. در بسیاری از موارد راست می گفت و در مواردی هم دروغ خبر می داد چون واقف به تمام امور نبود، و با تخمین و حدس جواب می داد دروغ در می آمد و موجب عدم اعتماد می شد. در بعضی از موارد برای اینكه بازارش كساد نشود عمدا دروغ می گفت، ریا كاری می كرد، از چیزهایی خبر می داد كه خود باور نداشت، چیزهای غیر قابل قبول را سر هم كرده تحویل می داد. دروغ گویی و خیالبافیهای كاهنان بر حسب نزدیكی و یا دور

ی از مقام والای انسانیشان متفاوت بود. چه به هر اندازه كه از مقام انسانی بدور بودند از رسیدن به كمالات معنوی و دریافت بعضی از فیوضات جهان علوی محروم می شدند. جهت امتیاز كاهنان از انبیاء دروغگویی آنان بود كه ادعای آگاهی از امور محال را داشتند اگر اتفاقا موردی را راست می گفتند موارد نادری بود كه به مقتضای درك اندك خود از حقایق جهان صورت می گرفت، از مواردی كه صدق گفتار آنها ثابت شده است. در مورد كار انبیا بوده است كه پس از شناخت فضیلت انبیا بدان اقرار كرده و تصدیق كرده اند چنان كه روایت شده است طلحه و سواد بن قارب و امثال این دو از كاهنان زمان پیامبر اسلام (ص) آن حضرت را تصدیق كردند. پس از توضیح معنای كاهن، و چگونگی استخراج حكم به شرح فراز دیگری از سخن امام (ع) می رسیم كه فرمود: فانها تدعوا الی الكهانه... یعنی منجم در سرانجام كارش خود را به منزله كاهن دانسته ادعای اخبار غیبی كرده و از پیشامدهای آینده خبر می دهد. امام (ع) برای تاكید این حقیقت منجم را به كاهن تشبیه كرده می فرماید: المنجم كاالكاهن البته كاهن با منجم فرق دارد. زیرا كاهن از حوادث آینده با توجه به قدرت نفسانی كه دارد خبر می دهد، روشن است كه در فساد اف

كار خلق و گمراهی آنان موثرتر از منجم است و مردم به كاهن از منجم بیشتر اعتقاد دارند. ساحر نیز با كاهن فرق دارد. ساحر دارای قدرتی است كه در امور خارج تصرف می كند. اثر كار ساحر بیرون از مدار كار شریعت و برای مردم زیان آور است مثل این كه میان زن و شوهر جدایی می اندازد و كارهایی از این قبیل، كه شر فزونتری بر آن از كار كاهن مترتب است و فساد بیشتری در میان مردم ایجاد می كند. مردم به ساحر از كاهن بیشتر اعتقاد دارند. و فزونتر از كاهن تحت تاثیر ساحر قرار می گیرند، زیرا بكارهای ساحر امیدوارند و به لحاظی از او می ترسند. ساحر با كافر نیز فرق دارد. كافر هر چند با ساحر و كاهن و منجم از جهت انحراف از راه خدا، شریك است اما از همه آنها و بخصوص از ساحران به لحاظ دوری از خدا و دینش بدتر است. لذا در سخن امام (ع) ساحر در زشت كاری به كافر تشبیه شده است. هر چند در فساد و تباهكاری هر چهار دسته مشتركند ولی فساد هر كدام به نسبت دیگری شدت و ضعف دارد. كاهن در فساد از منجم و ساحر از كاهن و كافر از ساحر قویتر هستند. بدین سبب امام (ع) منجم را به كاهن به دلیل فساد بیشتر كاهن، و كاهن را به ساحر و ساحر را به كافر تشبیه كرده است زیرا در تشبیه م

شبه به، باید از مشبه در جهت تشبیه قویتر باشد. در بحث قبل روشن شد كه هر چهار گروه، در عدول و انحراف از حق و راه خدا مشتركند. یكی به دلیل استناد به نجوم، دیگری به خاطر كهانت سومی به لحاظ عمل سحر و چهارمی از جهت كفر و حق پوشی، كه مردم را از راه خدا باز می دارند. هر چند از جهت شدت و ضعف كارشان با یكدیگر اختلاف فراوان دارند. امام (ع) پس از ایجاد تنفر از فراگیری علم نجوم و رد احكام آن و پاكسازی ذهن یارانش بوسیله ترس از عاقبت كار فرمان می دهد كه برای جنگ حركت كنند. روایت شده است كه در همان ساعت نحسی كه منجم حركت در آن را موجب عدم پیروزی دانسته بود، به سوی خوارج حركت كردند، و چنان كه می دانیم بر آنها پیروز شدند و بجز نه نفر تمام را به قتل رساندند، و از یاران امام (ع) فقط هشت نفر چنان كه قبلا شرح دادیم كشته شدند، همین جریان، خود دلیل قاطعی است بر دروغگویی منجمان و نادرستی ادعای آنان.


صفحه 464.